حسناحسنا، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

حسنا جان

روزنوشت بهمن

سلام امروز  18 روز از بهمن 94 گذشته و حسنای کوچولوی من با سرماخوردگی دست و پنجه نرم میکنه 2 بار بردمت دکتر و کلی دارو دادن تا یادم نرفته اینو بنویسم که با رفتن به دکتر هیچ مشکلی نداری گریه نکردی و همکاری کردی..... اولین آمپول بعد از واکسن  18 ماهگیت رو تجربه کردی ....قبل از این همش با آمپول اسباب بازیت به چونمون می افتادی و همش سوراخمون میکردی اما بعد از این تجربه سراغ آمپولت نمیری .....  دیروزبابت مریضیت  مرخصی گرفتم و پیشت موندم  .....طرف شب باهم رفتیم بازار که بارش باران برنامه مون رو بهم زد و رفتیم خونه مادر.....به حسنا و من خیلی خوش گذشت شاید از نظر جسمی حالت خوب نبود اما از اینکه جند روزه پیشتم حس خوبی داشتی...
18 بهمن 1394

روز نوشت روزهای زمستان

این مطالب رو وقتی برات مینویسم که شما دقیقا 2 سال و 2 ماه و 4 روزه هستید .... در این روزه های سرد زمستان  پارک و گردش کم رونق شده  سعی میکنیم توی خونه باهات بازی کنیم علاقه وافری به  قایم  باشک داری .... شروع این بازی یه جیف سبز میکشی و پشت سرش کلی ذوق  و می گیی .....مامانی من قامم شدم بیا پیدام می کن یا مامانی من کوشم .... زیر پتو ...پشت در ...داخل کمد پنهان میشی و صدا می زنی ... تا قبل از اینکه بیاییم پیدات کنیم خودتو سریع نشون میدی ... هنوز کاملا روند  این بازی رو یاد نگرفتی ... خونه کوچیکمون با وجود شما و بابایی رونق داره  بدو بدو می کنی و می گی بیایید منو بگیرید و گرفتن شما توی خونه کوچیک کار سخت...
3 بهمن 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حسنا جان می باشد